چی شد طلبه شدم
با عرض سلام خدمت همه شما، می خواهم داستان طلبه شدن خودم رو برای همه شما به طور مختصر بیان کنم.
در خانواده ای نسبتا مذهبی متولد شدم. از دوران کودکی تا جوانی پر انرژی وبانشاط بودم. انرژی زیاد من، باعث می شد تا فضای خانه را عوض کنم و فضای خانمان دلگیر و آرام نباشد.با بازیگوشی های خود سربه سر تک تک اعضای خانواده ام می گذاشتم .حتی اگر مشکلی داشتم ناراحتی های خود را به رو نمی آوردم.اهل رعایت بودم وحریم محرم ونامحرم راحفظ می کردم،وتمام انرژی ام را صرف خانواده ام می کردم.قصد داشتم کنکورم را بدهم و در دانشگاه تحصیل کنم. خواهرم سال 93 به حوزه رفت ودرآنجا مشغول تحصیل شد.اوشدیدا مشتاق حوزه بود، هروقت به خانه می آمد از من می خواست که به حوزه بروم.حرف های او برایم خنده آور بود واصلا نمی توانستم تصور کنم که من می توانم در حوزه باشم چون فکر می کردم حوزه شور ونشاط را از من می گیرد وباید آرام وگوشه گیر شوم . وقتی حرف های خواهرم رادرمورد حوزه می شنیدم ورفتار او را مشاهده می کردم نسبت به حوزه مشتاق می شدم اما می ترسیدم که روحیه ی شادم را از دست بدهم . بالاخره تصمیم گرفتم درمورد مکان حوزه و افکار حوزویان تحقیق کنم، باتوجه به تحقیق وبررسی هایم تصمیم گرفتم که در حوزه ثبت نام کنم. بالاخره سال94 به حوزه رفتم واکنون بعد از 3سال متوجه شدم که حوزه نه تنها روحیه شادم را ازمن نگرفت بلکه چنان آرامشی به من داد که در هیج کجا حتی خانه ام آن آرامش را ندارم.